ایلین ایلین ، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

نفسم ایلین

روز دختر مبارک ...

  برای دختر گلم یه آسمون عشق میارم   برای ناز اون چشاش سخاوت هدیه میارم   یک دل پر امید و مهر ، ترانه ساز غصه ها   هدیه من به دخترم ، همون غریب بی ریا   دخترم روزت مبارک   حالا بریم سراغ ایلین خانم در ادامه مطلب:   سلام دختر عزیزم خوبی ...خوشی....روزتو بهت تبریک میگم ...الان که من دارم برات مینویسم پیشم نیستی و دلم برای بوسیدنت پرکشیده...بابایی هم زنگ زد ازم پرسید برای ایلین خانم چی بگیرم گفتم هرچی میخوای بگیر...ببینیم چی میخره برای دختر عزیزم خوب حالا بریم سراغ شیرین زبونیای دخترم: داشتیم میخوابیدیم بغلم میکنی میگی من دوست ندارم تو بمی...
6 شهريور 1393
2732 12 30 ادامه مطلب

ایلین در بابلسر و....

این روزها برای دیدن زندگی به تو نگاه میکنم سلام به همگیییییییییییی.....خوبیین....خوشیییینننننننن...چه میکنین با این روزهای گرم و طولانی تابستون که هرجوری که میخوای وقتتو پر کنی باز هم کلی وقت اضافه میاد ....ما هم که همش بیروووووووننننننن....باز هم ایلین ما حوصلش سر میره این روزها ایلین هنوز از خمیر بازیش سیر نشده و تا بیکار میشه میره سراغ خمیر بازیش .... 23.5 هم با بابایی و خاله فاطمه رفتیم بابلسر ...خیلی بهمون خوش گذشت...کلی خوراکی خوردیم...قایق سوار شدیم...اب بازی کردیم...پارک رفتیم...و اخرش یک شام خوشمزه خوردیم و اومدیم خونه...این هم عکساش           ...
26 مرداد 1393

روزانه های من و دخترم

سلام مامانی خوبی....شرمنده که این همه دیر دیر میام مینیوسم برات اصلا وقت نمیکنم و جدیدا زیاد عکس هم نمیگیرم ... دخترم دیگه برای خودش خانمی شده و اتاقشو خودش تمیز میکنه قبلا که تمیز میکرد همه رو یک گوشه جمع میکرد ولی الان دقیقا مثل من کتاباشو میزاره .... چند روز پیش رفتیم برات کتاب های دورا و چند تا کتاب دیگه به همرا خمیر بازی خریدیم برات کلی از خمیر بازی خوشت اومد حتی دیگه به من نمیگی بیام باهات بازی میکنم خودت بازی میکنی و شکل درست میکنی خسته که شدی جمعش میکنی میزاری اتاقت دستاتو هم با مایع میشوری چند وقت پیش دو سه روز رفتی خونه مادرجون زینب روزها خوب بودی ولی شب که میشد میگفتی من مامان فتانه میخوام عمو امین خیلی با ...
15 مرداد 1393
1082 14 25 ادامه مطلب

ایلینم.....هستی من

سلام به همگی....نماز روزه هاتون قبول.....الان که دارم برای ایلینم مینویسم هستی من 3 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره وروز به روز بیشتر داره امید من برای زندگی میشه ..... من و دخترم همیشه با هم سر خوابیدن مشکل داریم ....یک شب نمیخوابیدی من خودمو زدم به خواب خوابت که نمیبرد بلند شدی لبه تخت نشستی دستاتو به حالت دعا بردی بالا گفتی خدایا منو دوست داشته باش خدا جونم تو عشق منی مامانی با من بدرفتاری میکنه خدایا برو بخواب قو بده بخوابی اگه نخوابی مامانی من تو رو هم دعوا میکنه خدایا خدایا (با یک حالت التماسی میگفتی که داشتم از خنده میمردم)خدایا  برو بخواب فردا میام خونتون برو افرین بخواب خدایا خدایا اخرشم دستتو کشیدی به صورتت...کل...
24 تير 1393
1019 17 35 ادامه مطلب

دنیای من .....

سلااااااااااااااااااااام به همگییییییییییییییییییییییی و دختر عزیزم....بعداز تاخیر فراوان بالاخره امتحانام تموم شده اومدم برات بنویسم ...... ایلینم خیلی خانم شدی و هرچیزی و درک میکنی.... یک روز قرار بود برامون مهمان بیاد میگی مامانی مهمان اومد بگو من روسری بزارم رفتیم تولد سنا جون سنا موهاشو درست کرد اومدیم خونه میگم موهای ایلین خوشکلتر شده بود میگی یعنی میخوای بگی موهای سنا زشت شده بود ؟ تو اتاق بودی میام پیشت میگی از پیشم برو میگم چرا میگی چون نمیخوام ببینمت یک روز برای اولین بار رفتیم استخر اول فکر میکردی که مثل خونمون یک حوض کوچیکه میگیم استخر دل تو دلت نبود که زودتر بریم داخل بعدش که رفتیم دوش بگیریم میگم بیا بریم میگی...
7 تير 1393

ایلین در خرداد 93

سلام به همگیییییییییییییی....خوبیییییین ...........خوسیییییییییین....الان که من دارم این پستو میزارم وحشتناک ترین بارون عمرمه دارم میبینم ....از صبح شروع شده و به بدترین نحو ادامه داره خوب حالا بریم سراغ شیرین زبونیای اخیر دخترم .... به بابایی میگی بیا پیش من بخواب ارامش بگیرم ....بعد که بغلش میکنی میگی اخیش چه ارامشی بهم میدی بابایی هم کلی رفت تو فضا بعد چند دقیقه میگی خوب حالا برواون طرف تر پررو نشو من و میگی بابایی از بابایی میپرسی بابا من به تو ارامش میدم ؟ داشتیم میرفتیم بیرون میگی مامانی ما باید برا بابایی موتور بخریم میگم چرا میگی چون هر دقیقه ماشین و میگیریم میریم بیرون بهت میگم از اتاق برو بیرون من کا...
14 خرداد 1393
1936 23 33 ادامه مطلب

ایلین 3 سال و دو ماهه من

سلام عشقم خوبی...اول از همه به بابایی عزیز روزشو تبریک میگم ...و همچنین به دوستای عزیزم روز ولادت امام علی هم تبریک میگم از دخترم بگم که روز به روز داره خانم تر میشه و تو کلاس هاش مخصوصا نقاشی پیشرفت عالی داشته....خیلی خیلی هم بلبل زبون و شیرین زبون شده یک حرف هایی میزنه که هممون میمونیم از کجا میگه فعلا چیزی از حرف هاش یادم نمیاد این چند وقته امتحانام شروع شده البته زیاد هم نمیخونم هنوز عادت بیرون رفتنمونو ترک نکردم این هم عکس های این چند وقته :   اینجا از قیافش معلومه که حسابی ترسیده بای بای ...
24 ارديبهشت 1393

این روزهای ما

سلام به عشقم ...اول از همه به همه ی مادرهای مهربون یک بار دیگه روز مادر و تبریک میگم .... امسال دخترم و بابایی برام کادو لب تاب خریدن...دستشون درد نکنه واقعا ...منم که واقعا خوشحال شدم دیشب هم همگی اومدیم خونه مامان جون تا روزشو بهش تبریک بگیم و صدالبته کادوهاشو بهش بدیم دایی جون هم حسابی بهمون رسید و کباب درست کردیم خوردیم حالا بگم از این روزهای ما که همچنان به دور دور کردن میگذره و هنوز رو مود درس نرفتم کی بخوام شروع کنم خدا داند دخملی و کلاس نقاشی ثبت نام کردم حسابی دوست داره و راضیه مخصوصا از محیطش که کلی وسایل بازی داره ...دیروز که من کار داشتم به تیچرت گفتم شما رو با خودش ببره کلاس نقاشیت که قبول کرد و شما رو ب...
1 ارديبهشت 1393

روز مادر گرامی باد

        نمیتوانم کلامی در مورد اش بنویسم و عاجزم فقد از خداوند میخواهم که خـدایا بالاتر از بهشت هم داری..؟ برای زیر پای مــــــــادرم می خواهم روز مادر مبارک         ...
1 ارديبهشت 1393

دخترک من ...

سلام خانمی...این روزهای ما فقط به گشت و گذار میگذره و همش بیرونیم البته ترم 3 کلاس دخترم شروع شده و احساس میکنم کتابش جدی تر شده و سخت تر.... خلاصه اینکه اصلا تو خونه بند نمیشیم ...بریم سراغ عکس ها تا با عکس بگم :   تولد خاله حدیثه روز سیزده بدر    یک روز خوب و یک هوای خوب تو وخاله فاطمه با هم رفتین بیرون  ایلین در حال کلاس رفتن  اینجا با خاله حدیثه و مهدیه جون رفتیم پارک حسابی خوش گذشت ولی اخرش ایلینم خورد زمین و لبش پاره شد کلی خون اومد منم کلی غصه خوردم به ایلین گفتم میدونی اگه تو چیزی بشی من میمیرم گفتی من بخورم زمین تو کشته میشی؟الهی بمیرم برات م...
22 فروردين 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفسم ایلین می باشد