نفسم ایلین

سلاااااام به همگييييي.خوبين.خوشين  من بعد از مدت ها اومدم سراغ وبلاگ دخترم ديدم من از سال ٩٥ نيومدم به وبلاگش😳😳😳كلييي تعجب كردم و ناراحت شدم كه دو سال از خاطرات دخترم و ثبت نكردم .از وقتي كه تلگرام و اينستگرام اومده همه سرگرم اونا شدن و كمتر به وبلاگ سر ميزنن.حالا من بعد اينهمه وقت اومدم ك به اميد خدا فعال باشم و از خاطرات دخترم بنويسم.شرمنده همه ي دوستامون هستم كه كلي خبر گرفتن ازمون ولي من نديدم پياماشونو كه جواب بدم .و يك شرمندگي ديگه كه من يادم رفت بعضي از دوستامو🙈🙈هركدوم از دوستاي قديمي كه اومدين و پست منو خوندين خبر بدين كه من بيام وبلاگتون بهتون سر بزنم ببينم گلاتون چقدري شدن و چه ميكنن .منم انشالله ميام كه از اين ب بعد ب...

امسال هم تصمیم گرفتم تولد دختری و تو مهدش بگیرم چون میدونم بین بچه ها بیشتر بهشون خوش میگزره گل دختر ازم تم السا و انا رو میخواست ولی از اونجایی که لباسشو از قبل سفارش داده بودم و قرمز بود مجبور شدو تم سیندرلا بگیرم و دخترمم قبول کرد که سال بعد با تم السا تولدشو جشن بکیره دخترم و دوست صمیمیش عسل جوون ...

بچه عجیب ترین موجود دنیاست ، می اید ، مادرت میکند ، عاشقت میکند ، رنجی ابدی را در وجودت میکارد ، تا آخرین لحظه عمر عاشق نگهت می دارد و تمام ...! به گمانم مادر بودن یک نوع دیوانگیست ، وقتی مادر میشوی ، رنجی ابدی به سراغت می اید ؛ رنجی نشات گرفته از عشق ، مادر که میشوی ، میخواهی جهان را برای فرزندت ارام کنی . میخواهی بهترین ها را از آن او کنی . از دردش نفست میگیرد . روحت از بیماری اش زخم می شود . مادر که میشوی دیگر هیچ چیز جهان مثل قبل نخواهد بود . مادر که میشوی ، کس دیگری میشوی ، کسی که وج.دش پر از عشق و دیوانگیست ...   خدا جونم مرسی که بهم یک فرشته دادی ... آیلینم مرسی که ای...

سلااااااااااام به دوستان خووووبم...سلاااام به دختر گلم...خیلی وقته که نیومدم سراغ وبلاگت و اپ نکردم...همش هم تقصیر این شبکه های اجتماعیه خلاصه الان اومدم تا این عکسای اخیر و بزارم که تولد گل دختری نزدیکه و کلییییی کار دارم... روز اول مهد (البته دخترم هرجا که میگم مهد میگه نه من پیش دبستانیم ) شورمست... ایلین جون به همراه دختر عموی عزیزش مهان نیلوفر ابی سد سلیمان تنگه این هم خلاصه ای از عکسا پ ن :ممنووونم از همه دوستانی که این مدت به یادمون بودن و هر سری با کامنتاشون از ما میپرسیدن کجایین...

سلام به گل دختر 4 سال و 6 ماه و 21 روزه ی من... این روزها که همه اینستا و لاین و .....دارن خیلی کم میان و تووبلاگ مینویسن و عکس میزارن که ما هم بعلههههه... ولی خوب هرماه میام و عکسا و خاطرات اون ماه رو میزارم که اینجا هم بمونه برای دخترم ... منزل کوثر جوون دوستم رستوران اردیبهشت رستوران شالی   ...

مرداد ماهی که گذشت ... پل تاکام...کیاسر   رامسر تلکابین ایلین جون و سنا جون متل قو محمود اباد و در اخر عروسی دختر خاله بابایی     ...

سلام دوستان..سلام نفس مامان...دو ماهی میشه که نیومدم و برات ننوشتم...تابستونه و هوا خوب و بیروووووونش امروز اومدم برات عکسای تیر ماه و برات بزارم   نیلوفر ابی ایلین در کلاس سفال این هم پدر و دختری ...   ...