ایلین ایلین ، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

نفسم ایلین

یک روز افتابی

  سلام عزیزم خوبی عشقم.....ببخش که این چندوقته کمتر برات مینویسم اخه نزدیک امتحاناییم و حسابی درگیرم...از شما بگم که خیلی خیلی خوب با کلاست کنار اومدی و چند جلسست که دیگه باهات نمیام سر کلاس این خودش خیلی باعث پیشرفتت شد کلی حرفای تیچرتو گوش میدی کارایی که  میگه انجام خودت رنگامیزیتو انجام میدی کاردستی درست میکنه و کلی کلمه های جدید یاد گرفتی....عاشق اینی که سر کلاس برات فیلم میزاره خیلی دوست داری و با ذوق کاراشو انجام میدی..... یک وقتایی یک حرف هایی میزنی من تا چند ساعت تو هنگ میمونم...   خیلی تو کارهای خونه کمکم میکنی و اسبابا بازیاتو جمع میکنی اتاقتو مرتب میکنی لباساتو میزاری تو  کشوت تو سفره گذاشتن...
14 آذر 1392

تاثیر پروانه ای حضور تو در زندگی....م

سلام گلم خوبی عزیزم ببخشید چند وقته نیومدم برات ننوشتم ...سرم شلوغه از یک طرف کلاسای خودم از یک طرف رسیدگی به شما و کلاس بردن شما دیگه توانی برای نوشتن نمیزاره برام....دخترم این روزها دیگه خانمی شده برای خودش و خیلی خوب حرف گوش میده و بد و خوب و متوجه میشه ...از کلاس زبانت بگم که خیلی علاقه داری و دوست داری بریم ولی وقتی تو کلاسی همش ساکتی و هرچی خانم معلمت ازت میپرسه با اینکه بلدی نمیگی و خجالت میکشی و پشتم قاءم میشی کلی داستان داریم سر کلاس با شما ولی خوب یاد میگیری و راضیم انقدر میبرمت که عادت کنی و دیگه خجالت نکشی.... پیشرفتای زبانت.. HELLO.HOW ARE YOU.IM FINE THANK YOU.RED.BLOU.GREEN.YELOW.HERE YOU ARE.COLOR PENCIL.PENC...
30 آبان 1392

ایلین در کیاسر و خبرهای اخیر

سلام عزیزم خوبی خانمم....چند هفته پیش با خاله ها رفتیم کیاسر که خیلی خیلی خوش گذشت و چون من دوربین نبرده بودم و با گوشی عمه عکس گرفته بودم عکس دیر به دستم رسید البته کامل هم نیست             خوب حالا بریم سراغ اتفاقای این چند وقته....به قول پسر پسر عموم که میگه عمو علی بالاخره بعد از سعی و تلاش فراوان به نیلوفر رسید پسرعموی من بعداز8سال به عشقش رسید وقتی که شبی که میخواستن برن خواستگاری اومد خونمون تمام دستش میلرزید هرکس میشنید میگفت بالاخره علی به نیلوفر رسید؟همه میدونستن خیلی خیلی همو دوست داشتن دیروز هم جشنشون بود 1500تا دعوتی داشتن کلی شلوغ شده بود وسط سالن به ا...
12 آبان 1392

دخترک 32ماهه ی من

سلام عزیزم عشقم عمرم جونم خوبی گلم دخترم امروز 32 ماهگیش تموم شده 32ماهگیت مبارک عزیزم... باورم نمی شود،همه چیز انقدر سریع باشد …اکنون لبخندی از گذر تک تک روزهای مادری ام بر لب و شکرانه داشتنت که همواره در قلبم جاری است مرا می برد تا ساعت عاشقی،تا همه آرزوهای خوب برای تو!  باید اعتراف کنم زندگی در کنار تو شده هجوم ثانیه ها،غرق شدن در تو، بازی کردن با تو ، آشپزی و غذا و آب دادن بتو ؛ کلبه زندگیمان سبز است به بودنت ، هوایش عطر تَن ات ، نفسهایت آبروی خانه مان، خنده هایت صدای چشمه های بلور میدهد دلبندم،اشک هایت به پاکی بهشت اند، شور و نشان ِ دنیای بی ریایت . بشنو شکرانه ناحسابم را ... خدایــا !   ایلی...
27 مهر 1392

تولد 2سالگی آیلین نازم با تم زنبوری

    سلام نفسم بالاخره با کلی تاخیر جمعه تولدت و جشن گرفتیم...عزیزم شرمنده...حالا اومدم با کلی عکس ...اول از همه از دخملی گلم بگم که خیلی توی تولدش خانم بود و همش وسط بود و میرقصید.... دوما تشکر میکنم از مامان جون که تهیه غذاها به عهده مامان جون بود و خرید بیشتر وسایل پذیرایی رو خانواده بابایی تقبل کردن.....مرسی از همگی...البته تزیینات اتاق با بابایی و خاله ها بود ...مرسی باباجون...    انقدر از شمع فوت کردن خوشت میاد که یک 10 20 باری هی گفتی فوت و ما روشن کردیم و شما گفتی 1 2 3 فوت میکردی و برای خودت دست میزدی همه رو هم مجبور میکردی که برات دست بزنن...این کارو برای چند بار تکرار کردیم...خانمی شکموی ...
27 مهر 1392
10410 0 72 ادامه مطلب

در استانه 25 ماهگی

وقتی فتانه صدایم می کنی که قلب مادر برایت از جا کنده میشود،که صدای تو صدای خوبیهاست . وقتی با آن قدمهای کوچک راه بسویم کج می کنی که لبخند مادر محو نشدنی است ...آغوشت که می کشم قلبم گرم می شود، خانه ات آبد ایلینم که با تو مادری میکنم ... دلم برای صدایت تنگ است جان ِ مادر! اعتراف می کنم که گاه دلم برای زندگی هایی پرواز کرده،ذهنم با دیدن چیزهایی درگیر شده ولی از بعد ِ تو همیشه خوشم با همین خوشی ها. ایلینم حالا وقته شیرین زبونی های دخملیه....   من که برات کتاب میخونم با صداهای مختلف میخونم میبینم وقتی تو هم داری برای خودت  میخونی صداتو هر لحظه عوض میکنی     میگی مامانی بادکنک ترکید بابایی بگو بخره &...
27 مهر 1392

فرشته کوچولوی من در 20 ماهگی

خدایا به فرشتگانت بسپار در لحظه لحظه نیایش خویش “فرزند مرا از یاد نبرند . . .” سلام عزیزم...................سلام عشقم و سلااااااااااااااااااااممممممممممممم به تو که تمام بهونه ی من  برای زندگی هستی ................ تبسم شیرین عشق ، گوشه ای از نگاه خداست تنها به نگاه او می سپارمت  دخترم.  وقتی چشمهای زیبایت را به چشمهایم میدوزی و برق زیبای هوشیاری ات را حس میکنم ... با هوش سرشارت همه را جذب خود میکنی گل بهشتی من ...باران عشقت را میطلبم...تا بی چتر...قدم بزنم در زیر بارش بی امان احساست...و خیس شوم از عشق....از حس قشنگ بودن....اشکم میبارد و قلبم هزار بار مینوازد... برای تو فقط ب...
27 مهر 1392

21 ماه همنفسی با تو

٢١ ماه گذشت ...٢١ ماه با تو زندگی کردن ...٢١ ماه از تو نفس گرفتن ...٢١ماه در تو رشد  کردن .. ٢١ ماه بیداری ...٢١ ماه خوشحالی ...٢١ماه با تو در هر ثانیه ... ٢١ماه به معنای تمام لبخند ... ٢١ ماه بعد از ۹ ماه انتظار ... دخترنرم و نازکم،  آهنگ خوش زندگیم ،نقش سبز زندگی من ... گل قشنگم، اطلسی پر از رنگم ،اقاقی بنفشم  ... روح لطیف زندگی آغشته به عشقم، آرامش درون و بیرون ... حضورت در زندگی من و پدرت جاودانه باد .دلت گرم ٬ پایت قرص و لبت خندان نوگلم کودکی کن و شاد باش ... و بیاموز انسان بودن را .همچنانکه در تکاپوی شناخت خودت و جهان هستی ! و خدا را هزاران بار شکر ...
27 مهر 1392

به مناسبت 27 ماهگیت....

  سللللللللللللللااااااااااااام و صدسلااااااااام به دخملی گل خودم ....امروز 27ماهگیت تموم شده وارد 28ماهگیت میشی گلم....حالا دیگر تو «27ماه» داری…میدانی که حضور یعنی چی؟ «حضور» یعنی چیزی بیش از «بودن» و کاملا محسوس است که تو دیگر در خانه حضور داری ...حضوری شیرین...حضوری دلنشین....که گاهی اگه این حضور سبز حس نشه به اندازه تمامی دنیا گیج و سردرگمم و خودم را با یاداوری حرفات و کارات مشغول  میکنم....باید اعتراف کنم زندگی در کنار تو شده هجوم ثانیه ها،غرق شدن در تو، بازی کردن با تو ، آشپزی و غذا و آب دادن بتو ؛ شیر- کیک دادن به تو....اقرار میکنم گاهی لجاجتت کلافه ام میکند اما در خل...
27 مهر 1392

23ماهگیت مبارک

  بیست وسه ماه است زندگی ام زیباتر شده است واحساسم شیرین تر   بیست وسه ماه است لبانم خندان تر شده است ودلم شادتر   بیست وسه ماه تمام است فرشته ای درکنارم است ولحظه به لحظه با همیم .فرشته ای پاک وبی آلایش که باهم نفس میکشیم .با هم میخندیم .باهم گریه میکنیم .با هم بازی وشادی میکنیم وبا هم عاشقانه همدیگر را در آغوش میکشیم .   بیست وسه ماه است مادر شده ام وبا تمام وجودم به گل باغ زندگی ام عشق می ورزم .   چه قدر زیباست این دقایق با هم بودن ودرکنارهم خندیدن .چه قدر زیباست حس خوب مادر بودن   تمام خستگی روزانه ام با مامان گفتنش تمام میشود .   خدایا توانی به من بده تا درکنار دخترکم بمان...
27 مهر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفسم ایلین می باشد