ایلین ایلین ، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

نفسم ایلین

حکایت این روزهای ما..............

  سلام سلام صدتا سلام به دوستان عزیز و این فرشته ی ناز خونه ی ما...دیگه تابستون شده و فرصت ها هم کم برای اومدن به وبلاگ و نوشتن مطلب....اخه ماه رمضون نزدیکه ما هم داریم نهایت استفاده رو میکنیم و هرشب و هر روز بیرونیم برای همین کمتر وقت میکنم به شما دوستان عزیز سر بزنم...شرمندههههههههه... چی بگم از این روزها که دخملی کلی خانم شده و خیلی چیزها رو میفهمه و خیلی کمک حال مامانیه زیاد اذیت نمیکنه کلااااااااااااااااا خیلی بیشتر از سنش میفهمه و حرف میزنه.....هرشعری که میخونیم براش همون 2 3 بار اول حفظ میشه و کامل میخونه واسه همین دنبال کلاسم براش که هر جا میرم میگن از 3 سال به بالاست ولی من از دخملی مطمئنم واسه همین میفرستمش ا...
19 تير 1392

گالری عکس

ما اومدیم با کلیییییییییییییی عکس   ژست و میبینین هر ژستی ما بیایم همونو انجام میدی از سمت راست خاله فرزانه...خاله حدیثه و خاله فطمه که فاطی صداش میزنی   اینجا کیفمو میگرفتی میگفتی کیف منه بهم نمیدادی  قهر دخملی اینطوریه اینجا میخوای با خاله بری پارک از حموم اومدی و موهاتو کلاه گذاشتی دالییییییییییی               لباسشو توروخدا نگاه...همه خاکی...گذاشتم هرجور دلت میخواد بازی کنی       ...
18 خرداد 1392

بازیابی خاطرات و درگیری این چند روزه

سلاااااااااااااااامممم با ایلین خانم گل ما فرشته ای از اسمون که اومده فقط و فقط برای اینکه تموم نفس و عشق من برای زندگی بشه.....خدایاااااااااااااااااا شکرررررررررررررررتتتتتتتتتتتتتتت عزیزم ببخشید که خیلی وقته نیومدم برات ننوشتم درگیرم حسابییییییییییییی ...از اول برات بگم....قضیه از اینجا شروع شد که من و بابایی برای عروسیمون خونه خریدیم تا چندسال هم بودیم تا اینکه تصمیم گرفتیم یک نی نی کوچولو بیاریم دیدیم ای بابا خونمون طبقه چهارمه و اسانسور نداره گفتیم پس خونه رو بفروشیم چون بابایی کلا خونه ی ویلایی دوست داره اصلا از خونه های اپارتمانی خوشش نمیاد گفت بریم زمین بگیریم بعد بسازیم خوب زمین خریدیم و خودمون هم رفتیم جایی رو رهن کردیم...
18 خرداد 1392

خصوصیات من (یک مسابقه وبلاگی دیگه)

سلام ایلینم...ما هم توسط مامان ریحانه عزیز به این مسابقه وبلاگی دعوت شدیم....و حالا اینم جواباش  - 1بزرگترین ترس در زندگیت چیه؟  از دست دادن عزیزام  2- اگر 24 ساعت نامرئی میشدی، چی کار میکردی؟ میرفتم پیش خیلی ها و سر ازکارشون درمیاوردم 3 - اگر غول چراغ جادو، توانایی برآورده کردن یک آرزوی 5 الی 12 حرفت را داشته باشد،‌ آن آرزو چیست؟  خوشبختی و سلامتی ایلینم 4 - از میان اسب، پلنگ، سگ، گربه و عقاب کدامیک را دوست داری؟  اسب 5- کارتون مورد علاقه دوران کودکیت؟ پسر کوهستان 6-در پختن چه غذایی تبحر نداری؟   بیشترشون 7- اولین واکنشت موقع عصبانیت؟  در مقابل ایلین ب...
11 خرداد 1392

با تو بودن عالمیست...

سلام من به غنچه ای که صبحدم ، به خنده باز می شود . . . .       5                                       قابل توجه..بینی ایلین و ببینین چه ورمی کرده؟افتاد زمین بینیش خون اومد والان اینطوری ورم کردست برای تو عزیزِِِ ِجانم که با حضورت دنیای همه ی ما بهتر از آنی شد که پیش از این بود. ...
4 خرداد 1392

گمشده...

توجه توجه این طفل معصوم گمشده، هر کس می تونه اینو تو وبلاگش بذاره تا شاید فرجی حاصل بشه. لینک تصویر: http://www.8pic.ir/images/49844549217883446377.jpg   ...
31 ارديبهشت 1392

ما اومدیم با یک خبر خوش

سلام سلام صدتا سلام فرشته خوب زمین این شعریه که دخملی مدام با خودش تکرار میکنه ...خوب ما اومدیم با یک خبر خوش که اونم اینه که بالاخره نی نی عمو مهدی به دنیا اومد یک دختر کوچولو موچولو که اسمشو گذاشتن مهان که ایلین هی میگه من برم خونه مهان جون ورد زبونش شده...ولی خیلی ریزست  2.700 به دنیا اومد قیافش هم ترکیبی از مامان باباشه ...که این دلیل مسبب شد که ما برای چند روز بریم خونه عمو تهران ...خداروشکر ایلین نه اونجا اذیتمون کرد و نه توی راه تو ماشین...کلا خوب باهامون راه اومد...دست بابایی هم درد نکنه این چند روز واقعا کمکم کرد و اگه میدید ایلین داره اذیت میکنه یا حوصلش سر رفته میبردتش پارک کلا سفر خوبی بود     ...
15 ارديبهشت 1392

ایلین و یک تولد دیگه

سلام مامانی...یک چند وقتیه حس نوشتن نداشتم البته کلی مطلب داشتم و کارهایی که میکنی و همشونو توی گوشیم سیو کردم ولی الان میبینم که پاک شده واسه همین کلی از کارهات یادم نمیاد اول از همه از پروسه پوشک گیری شروع کنم که خیلی خوب با مامانی کنار اومدی و الان حتی پی پی هم میگی و میریم دستشویی شی هم که کلا تا صبح 11 12 میخوابی ولی جیش نمیکنی ولی وقتی بیدار شدی تا 5 دقیقه فقط جیش میکنی خودت هم میگی اوووو چقدر زیاد 10 تا 20 تا ...خلاصه اینکه حسابی سرافرازم کردی خود بابایی هم کلی تعجب کرده بود که انقدر زود یاد گرفتی...مرسی خداجون چند وقت پیش سرت خورد به دیوار میری بهش میگی ای بچه بد چرا سر ایلین درد اوردی  میگی پیشی بیا ایلین بخور&nbs...
4 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفسم ایلین می باشد