ایلین و یک تولد دیگه
سلام مامانی...یک چند وقتیه حس نوشتن نداشتم البته کلی مطلب داشتم و کارهایی که میکنی و
همشونو توی گوشیم سیو کردم ولی الان میبینم که پاک شده واسه همین کلی از کارهات یادم نمیاد اول
از همه از پروسه پوشک گیری شروع کنم که خیلی خوب با مامانی کنار اومدی و الان حتی پی پی هم
میگی و میریم دستشویی شی هم که کلا تا صبح 11 12 میخوابی ولی جیش نمیکنی ولی وقتی بیدار
شدی تا 5 دقیقه فقط جیش میکنی خودت هم میگی اوووو چقدر زیاد 10 تا 20 تا ...خلاصه اینکه حسابی
سرافرازم کردی خود بابایی هم کلی تعجب کرده بود که انقدر زود یاد گرفتی...مرسی خداجون
چند وقت پیش سرت خورد به دیوار میری بهش میگی ای بچه بد چرا سر ایلین درد اوردی
میگی پیشی بیا ایلین بخور
عاشق تولد رفتن و نای نای کردنی چند وقت پیش رفتیم تولد دخترخاله من که میشه مامانی نازیتا کلی
بهمون خوش گذشت
فرداش هم رفتیم جشن نامزدی پسردایی بابایی تمام مدت وسط بودی و حتی زمانی که داشتن با
سرویس
طلا میرقصیدن خانم فیلمبردار بهت میگفت بری کنار ولی شما نمیرفتی وهمش هم میرفتی جلوی دوربین
کلی ژست میومدی همه به جای اینکه به رقاص نگاه کنن به شما نگاه میکردند و میخندیدن همش هم
بغل دخترخاله های بابایی بودی من کلا راحت بودم کلی بهمون خوش گذشت
اینا هم عکس های تولد مهدیه جون:
از راست:ستایش جون.یگانه و امیر حسین خواهر برادرن.ایدین و...............ایلین خانم ما
این کوچولوی جدید هم نازیتا جونه
این هم عیدی ایلین خانم که با عرض معذرت دیر گرفته شد