من بی تو هیچم............
سلام عزیزم خوبیییییی خوشییییی شرمنده مامانی نتونستم چند وقت برات مطلب بزارم سرم خیلی
خیلی شلوغه وقت امتحانات هم هست و من حوصله پشت کامپیتور نشستن ندارم الان هم دارم با
گوشیم برات بنویسم البته کلی کارهای جالب و حرف های قشنگ میزنی ولی من مثل قبل یادداشت
نمیکنم و یادم میره حالا تا جایی که یادم میاد مینویسم
اول از همه از کلاس زبانت بگم که حسابی با محیط و کلاس کنار اومدی دیگه من باهات سر کلاس نمیام
شما با اشتیاق میری تو کلاست و به تمام سوالای تیچرت جواب میدی ...چند روز پیش هم امتحان مین
ترمتو دادی و تیچرت حسابی ازت راضی بود میگفت عالی بودی ....مامانی فدای دخترش بشه که انقدر
خوب با همه چی زود کنار میاد و همه چی رو هم زود یاد میگیره.....
تو انگلیسی همه رنگ ها بلدی حتی دیگه رنگ ها رو به فارسی نمیگی هرکی مثلا بگه قرمز میگی نه
red....میوه هارو یاد گرفتی اجزای صورتتو از قبل بلد بودی و تو کلاس دوباره گفتن ...و کلی چیزای
دیگهههههههههههههه
بزار یک اعترافی کنم که من حسابی ادم تنبلیم ولی شما برعکس شدی عزیزم صبح که از خواب پا
میشیم یا کسی مهمان میخواد بیاد شما خونه تمیز میکنی البته هرچی تو هال هست برمیداری و میبیری
میندازی تو اتاق خودت ولی حسابی هال تمیز میشه حتی روفرشیارو درست میکنی منم
کللللللللللللللللللللیییییییییییییییییییی ذوق میکنم واقعا عالیییییییییییییییییی هستیییییییییییییییی
فقط تنها بدیت اینه که هرچیه هرچی ما یا هرکس دیگه بگیم سریع نمیزاری از دهن طرف بیاد بیرون که
تکرار میکنی که این خیلی ناراحتم میکنه چند روز پیش بهم میگی مامانی خیلی گستاخی یا به بابایی
میگی به شما مربوط نیست که اینارو از تو این فیلم اوای باران یاد گرفتی خیلی خیلی خیلی تیزبین و
دقیق هستی کوچکترین حرکت مارو متوجه میشی واونو یک جایی بالاخره انجام میدی ....تنها مشکلم با شما همینه چون بالاخره خواه ناخواه حرف زشت میشنوی و شما هم طوطیییییییی دیگه دیگه
وقتی ما بهت میگیم چیزیو نباید لگد بزنیم خودمون هم جرات نداریم کاری و با پا انجام بدیم سریع به رومون میاری میگی چطور شما این کارو کردی ما هم
بی ادب و که از اول بلد بودی و از دهنت بیرون نمیره و فراموشت نمیشه هرکس که طبق میلت نباشه میگی بی ادب دیگه خیلی بخوای به حرف من گوش بدی میگی ادم بد
حسابی به بابا وابسته شدی و زمانی که بابایی هست خونه از کنارش جم نمیخوری همش رو کولش
سواری یا پشتش و میگی بابایی پیتکاب پیتکاب کنیم(پیتکو پیتکو)
یک روز صبح بابا میخواست بره سرکار شما بیدار شدی کله گریه کردی که من نمیخوام بابایی بره میخوام
بابایی پیش من باشه بابا هم عاشق شما لباسش دراورد اومد پیشت دراز کشید تا شما اروم شدی
بعدش رفت باز هم یک اعتراف دیگه که من حوصله این لوس بازیرو ندارم و به شدت برخورد میکنم یک ذره
خشکم فکر کنم زودم عصبانی میشم
واییییییییییییییییییی از این بابایی که چقدر بهت بها میده اگه بابایی خونه باشه شما هیچ رقمه از من
حساب نمیبری چون خیلی ازت طرفداری میکنه و لی لی به لالات میزاره البته احساس میکنم بابایی
ارومتر از منه باز هم ولی وقتی نیستش خودت کارهایی که من بدم میاد انجام نمیدی بدون این که
ازت بخوام حسابی هم حساب میبیری ازم ولی از بابایی نهههههههههههههالبته من خیلی خیلی
مهربونم و لوست میکنم و نازت میکنم ولی از یک چیزایی نمیتونم بگذرم و اون وقته که خشمم فوران میکنه
امروز عکس قبل ازدواج مال زمان دبیرستام خاله فرزانه میبینی میگی این عکس شماست خاله میگه بعله
میگی پس چرا تو عکس ناراحتی منو میگییییییییییمنظورش به ابروهاش بود که تو
چشش بودن بعد میری بهش میگی خاله خیلی ضایع بودی ...و خاله کلی حرص خورد تازه اون
عکس رو کارت دانشجوییش هم هست حسابی داغش تازه شد
هر کس و میخوای مخاطب قرار بدی میگی شما...چیزی و گرفتی مرسی از دهنت نمیوفته اگه کسی
حواسش نباشه چیزی و برات بندازه کلی قهر میکنی چرا انداختی تو مگه با من دوست نیستی یا اگه یک
ذره خشن دستتو بگیرم یا با عصبانیت بهت چیزی بدم میگی مامانی چی شده چرا اینجوری رفتار میکنی
یا چرا اینطوری حرف میزنی مگه من چیکار کردم ؟؟؟ سریع هم خودت میگی ببخشید مامانی دیگه این
کارو نمیکنم مامان فدای دل مهربووووووووووووووووونت
اگه جاییم زخم باشه میای میگی مامانی چی شده الهی من برات بمیرم الهی فدات بشم چی
شدههههههههههههههههههه وای من حسابی پر از شادی میشم از این همه مهربونیییییییییییییییت و
شیرین زبونیت...خدا نکنه مامان من بدون تو هیچم
عاشق به قول خودت کات کردنی و واسه همین روزنامه میدم دستت تا میتونی با قیچی ببریشو حال کنی باهاش
تلفن و میگیری مثلا زنگ زدی به دوستت:سلام دوستم خوبی قربانت الان میام دنبالت از اون طرف که
صدایی نمیاد میگی چی شده چرا حرف نمیزنی از من ناراحتی بعد از چند ثانیه متچکرم (متشکرم)قربانت
سلام برسون به سلامت
اگه یک وقت کاری گفتی انجام بدم میای نازم میکنی میگی مامانیی افرین چه دختر خوبی دارم افرین
بابایی برامون ماشین گرفته ماهم که ددری حسابی مشغول دور زدنیم گاهی اوقات دخملی میگه
مامانی خونه نریم خیلی خیلی داره بهمون خوش میگذره مرسیییییییییییی بابایی
دیروز رفتیم مهمانی دارم چای میخورم میای میگی مامانیی چایی میخوری رژلبت پاک نمیشههههههههه
اگر توی جمعی چیزی ازم بخوای میای دم گوشم میگی ....
کتابایی و که برات میخونیم حفظ میکنی و برخلاف من حفظیجاتت عالیه وقتی برای کسی میخونی طرف تو
هنگ میره که چطور مال هر صفحه رو دقیق میخونی ماشالله ماشالله
حالا بریم سراغ عکسا البته زیاد عکس ندارم
شرمنده دوستام که نتونستم بهتون سر بزنم شدییییییییییییییییییییید درگیر امتحانم