ایلین ایلین ، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

نفسم ایلین

دخترک 3ساله من

  سلام عزیزم خوبییی...بگم از دختر 3 سالم که فوق العاده درکش بالاست و من با حضورش هیچ مشکلی ندارم هرچیزی که میگم گوش میده و قبول میکنه و حتی خودش خوب و از بد تشخیص میده...ولی امان از این شیرین زبونیات و طوطی وار حرف های مارو به خودمون گفتنات که حسابی دلبری میکنی و حتی بابایی بهت میگه ایلین شما الان انقدر ناز داری بزرگ شدی من چطوری نازتو بخرم...بگم از عشق بابایی به شما که همچنان به شما باج میده و لوست میکنه و وابستگی شما به بابایی...بابایی که دیروز از سرکار تا بیاد شب شد و دخترم خواب بود صبحم که دوباره رفت سرکار شما خواب بودی گریش گرفته بود که نتونست شمارو ببینه و سفارش های همیشگیش به من که از گل نازکتر بهت نگم و هرچی خواستی...
8 اسفند 1392

تولد 3سالگی ایلین جون با تم کیتی

  سلااااااااااااااممممممممممم خانوووووووووووووووومممممم من ....دخترم 2سالش تموم شده وارد 3ومین سال زندگیش شد عزیزم انشالله تولد 120سالگیتو جشن بگیریم مامانیی....عزیزم ما امسال تصمیم گرفتیم یک تولد خودمونی بگیریم و زیاد مهمان نداشتیم ولی خوب خودمونم زیادیم ...واسه همین تم ساده در نظر  گرفتم و خودم یک چیزایی درست کردم خیلی مثل پارسال خاص و قشنگ نشد ولی حسابی خوش گذشت .............تولدت مبارک عشقمممممممممممممممممم نمیدونی چیکار میکردی یک هفته قبل تولدت شروع کردی مامان بریم کیک سفارش بدیم مامان ال کنیم بل کنیم اون روز که بابایی رفت کیکتو اورد دیدم رفتی تو اتاق به خاله میگی من بابایی خیلی دوست دارم از اول تا اخر دم ...
28 بهمن 1392

تولد 3 سالگیت مبارک

  امشب چه ناز دانه گلی در چمن رسید گویی بساط عیش مداوم به من رسید نور ستاره ای در شب تولدت انگار که فرشته ای از ازل رسید فرشته ی من تولدت مبارک       تولدت مبارک نفسم  ...
27 بهمن 1392

اخرین پست از 3 سالگی ایلین

  سلااااااااااااااااااممممم عشششققققققققققققق مامان عزیزم مامان فدای دخترش که روز به روز داره بزرگتر میشه  وتا چشم روهم میزاریم یک سال دیگه میگذره ....هنوز که هنوزه باورم نمیشه که من یک دخمل ناز دارم اونم یک دختر 3ساله که دیگه به اخرای 3سالش نزدیک شدیم و دخترم داره پا میزاره تو 4سالگیش .....خیلی خیلی حس قشنگیه حس مادر شدن ...همیشه وقتی از خودگذشتگیهای مادرم و نسبت به خودمون میدیم میگفتم چرا انفدر از خودش میزنه تا ما خوش باشیم ولی الان که خودم یک مادرم میگم ازخودگذشتگی کوچیکترین کاریه که یک مادر میتونه برای بچش انجام بده اصلا مادر بودن قابل توصیف نیست باید مادر باشی تا این حس و درک کنی....خیلی حس قشنگیه من که خیلی دوسش...
16 بهمن 1392

تولد بابا بهرام مبارکککککککککککککک

    در ستاره بارانِ میلادت میان احساس من تا حضور تو حُبابی است از جنس هیچ از دستان من تا لمس نگاه تو آسمانی است به بلندای عشق جشن میلادت را به پرواز می روم دراین خانگی ترین آسمانِ بی انتها آسمانی که نه برای من نه برای تو که تنها برای “ما” آبیست   پی نوشت:همسر عزیزم تولد مبارررک و خیلی خلاصه میگم ممنونییییییییمممممممممممممم از این همه خوب بودنتتتتتتتتتتت.......    ...
12 بهمن 1392

دخترک 35 ماه من

سلام ایلین خانم گلم خوبی عزیزم...این سری اومدم هم از کارهات که یادمه بگم و هم چند تا عکس بزارم وقتی ما کاری میکنیم که شما دوست نداری میگی من ازت متاسفم ولی دوست دارم عین همین جمله رو همیشه میگی ما هم کلی میخندیم خونه مادر جون بودیم با عموها و مادرجون تو یک اتاق ودیم داشتیم حرف میزدیم عمو  احمد تو اتاق دیگه ای بود رفتی دستشو گرفتی میگی پاشو پاشو بیا اون طرف همه اونجا نشستن پاشو مامانی فدای دل مهربونت من نمیدونم اینارو ازکجات در میاری یک وقتایی یک چیز جدید میگیم میگی مامانی تو اینارو از کجا میدونی دیگه این روزها کلافمون کرد از بس گفت مامان محرم تموم شد میخوایم بریم عروسی بالاخره دیشب بردیمت عروسی پسردایی بابایی و حسابی ...
30 دی 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفسم ایلین می باشد