دخترک 3ساله من
سلام عزیزم خوبییی...بگم از دختر 3 سالم که فوق العاده درکش بالاست و من با حضورش هیچ مشکلی
ندارم هرچیزی که میگم گوش میده و قبول میکنه و حتی خودش خوب و از بد تشخیص میده...ولی امان از
این شیرین زبونیات و طوطی وار حرف های مارو به خودمون گفتنات که حسابی دلبری میکنی و حتی
بابایی بهت میگه ایلین شما الان انقدر ناز داری بزرگ شدی من چطوری نازتو بخرم...بگم از عشق بابایی
به شما که همچنان به شما باج میده و لوست میکنه و وابستگی شما به بابایی...بابایی که دیروز از
سرکار تا بیاد شب شد و دخترم خواب بود صبحم که دوباره رفت سرکار شما خواب بودی گریش گرفته بود
که نتونست شمارو ببینه و سفارش های همیشگیش به من که از گل نازکتر بهت نگم و هرچی خواستی
بهت بدم و همیشه بهم میگه ازت خواهش میکنم سر ایلین داد نزن دعواش نکن ولی من قبول ندارم
همون بابایی انقده لوست کرد بسه یک ذره هم باید باهات با جدیت برخورد کرد که یاد بگیری درست رفتار
کردن و...
حالا بگم از اتفاقات این چند وقت...برای 22بهمن اداره بابایی جشن برگزار کردن و بیشتر مخصوص بچه ها
بود حسابی بهت خوش گذشت
این روزها هوا عالی شده و ما هم که ددری همش بیرونیم و حسابی به دخترم خوش میگذره و خودم
احساس میکنم این بیرون رفتنا تو روحیت اثر داشته کمتر لجبازی میکنی و بیشتر به حرفم گوش میدی
...وقتی صبح از خواب بیدار میشی میگی مامانی حوصلم سر رفت
لباست تو اتاق افتاده بود خاله بهت گفت جمع کن با چنان جدیتی اومدی به خاله گفتی مگه من کلفتم
که خاله فقط با هنگ نگات کرد و با همون قیافه هنگیده اومد تو اتاق پیش من و میگی فتانه شنیدی چی
گفت دید منم هنگیدم
بودیم خونه مامان جون میخواستیم بریم بیرون خاله فاطمه تنها خونه گذاشتیم رفتی پیشش با یک
ناراحتی میگی خاله ما بریم میخوای تنها باشی؟ناراحت نمیشی؟مامان فدای مهربونیات وقتی هم اومدی
تو ماشین میگی مامانی خاله خونه تنها باشه گریه نمیکنه؟دوست نداری وقتی خودت داری میری بیرون
کسی خونه تنها باشه حتی اگه من و شما میخوایم بریم کلاس و بابا خونه تنها باشه همش بهش میگی
بابایی ما نیستیم نترسی گریه نکنی
داشتم بعدازظهر خوابت میکردم زیاد راضی نبودی ولی از اونجایی که دختر حرف گوش کنی هستی
هیچی نگفتی بعد 10 دقیقه که گذشت یک دفعه میگی مامان این چه خوابیه خواب بعدازظهریه ؟من و
میگی کلی خندیدم و حسابی هم چلوندمت
بهت که میگم یک کاری و انجام بده اگه چند بار تکرارش کنم میگی یک بار گفتی شنیدم
تا کاری بدی میکنی من برات چشم غره میرم میگی مامانی ببخشید دیگه تخرار (تکرار)نمیشه
داشتم میبردمت دستشویی که بریم کلاس میگی مامانی جیش ندارم مطهنم (مطمئنم)
خیلی خوب داری تو کلاس پیش میری و انقدر که سرمون شلوغه وقتی که میخوام خونه اصلا لغتایی که
یاد گرفتی و باهات تکرار نمیکنم ولی جلسه بعد میبینم که همشون و بلدی معلومه که تو کلاس حسابی
گوش میدی
وقتی داری میری کلاس در میزنی و میگی may i com in... یک روز که تیچرت از کلاس رفت بیرون شما
بچه ها در و بستین و پشت کلاس وایسادین نمیزاشتین بیاد داخل هرچی تیچرتون میگفت may i com in
شما میگفتین no انقدر گفت که شما رضایت دادینامان از دست شماها بچه های این
زمونه...خیلی بچه های کلاستو دوست داری مخصوصا تیچرت
میخواستیم از خونه مادرجون بیایم خونه مادرجون بهت گفت تو پیش ما باش من تنهام گفت نه تو تنها
نیستی احمد داری امین و داری رامین و داری ولی بابایی من یک دونه ایلین داره ...یعنی رسما خوردمت
تمومت کردم
فعلا همینا یادمه
بریم سراغ عکسا
این کادوی تولد دخترم که تیچرش بهش داد
این هم کارنامه ترم 1 زبان دخترم
یک هوای خوب و یک روز خوب
با خاله ها رفتیم دریا شبش هم رفتیم بیرون شام خوردیم حسابی بهمون خوش گذشت
بای بای