ایلین ایلین ، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

نفسم ایلین

دختر مهربون من

1391/6/9 20:33
نویسنده : مامان فتانه
408 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نفسم...امروز اومدم با کلی مطالب جدید ....

این روزا همه زندگیمون سرشار از نشاط وشادی توست...که مهمون خونمون کردی..

با هر کارت قند تو دلمون اب میشه

تو خیابون بودیم بهت میگیم ایلین خانم تند تند بیا یهو وایسادی و دو تا انگشتای اشارتو بردی بالا و گفتی تند تند ...یک دو ته (سه) و یک دفعه دوییدی ...مامان قربونت

از وقتی سرما خوردی بهت میگیم ایلین چی داری میگی مماخ؟تعجببا تعجب و بعدش میگی ایش ایش

کفیث(کثیف)

 

چند روز پیش یک پاکت تخمه خریدیم بدون اینکه کسی بهت چیزی بگه پاکت و میگرفتی جلوی همه و

میگفتی بیاماچ چند سری که این کارو کردی و همه بهت میگفتن مرسی حالا شما هم تعارف میکردی

میگفتی مرسی....نمیدونم این شیرین زبونیا رو از کجا یاد میگیریبغل

تو اتاق اگه اشغال باشه یا چیز نامربوط افتاده باشه جمع میکنی و میزاری سر جاش یا توی سطل

اشغال...

رفتیم مینی پارک از یک نی نی خوشت اومده بود همش بغلش میکردی و پشت هم بوسش میکردی بغلبغل

دوست داری همه ی نی نی ها رو لمس کنی و با همه رابطه برقرار کنی واسه همین مامانا فکر میکنن که

بچشون اذیت میشه و نمیزارن منم ناراحت میشم که نکنه دخترم سرخورده بشه .....

چند روز پیش دوستم با نینیش انیسا جون اومدن خونمون وقتی شما دیدی من و خاله نازش میکنیم و

بهش اهمیت میدیم بهش حساس شده بودی و نی نی و اذیت میکردی ...ناراحت

خیلی کتاب دوست داری عاشق کتاب خوندنی مخصوصا یک کتاب اتل متل داری که همیشه میاریش

میدی به ما و پاهاتو دراز میکنی میگی اتل اتل بخونیم برات....

یک شب برای اولین بار همه برقارو خاموش کردیم کلی ترسیدی و همش مارو صدا میکردی و لامپارو

نشون میدادی میگفتی برخ برخ انقدر گفتی تا روشن کردیماوه

جدیدا اگه خواب باشم بهم کاری نداری خودت میری عروسکاتو میگیری کتاباتو میگیری باهاشون بازی

میکنی و به زبون خودت کتاباتو میخونی...اسم همه کتاباتم میدونی...

مامانی فدای دل مهربونت ...دیروز صبح خواب بودم دیدم شما پیشم نشستی و موهامو ناز میکنی و کل

 صورتمو بوس میکنی تا چشمامو باز کردم خجالت کشیدی و دیگه این کارو نکردی ...خیلی لذت بردم

مامان این بهترین لحظه برای من بود مرسی خدای من که منو لایق این بهترین لحظه ها دونستی ...

اگه بابایی منو بغل کنه محکم میای دست بابایی و برمیداری و خودت محکم منو بغل میکنی و بوس

میکنی و شما و بابایی با هم رقابت میکنینچشمک

چند روز پیش برات یک عروسک گرفتم موهاش بلند بود تا دادم دستت دیدم کلاهشو از سرش برداشتی

 و رفتی برستو اوردی موهاشو شونه کردی....صبحش که بیدار شدی دیدی تن نینیت لباس نیست سریع

 بلند شدی و گفتی اه اه لباس نی نی و اوردی دادی به من و جوجوهای نی نی و نشون میدی میگی

جوجو جوجو ...یعنی جوجوهاش معلوم میشه ...مامانی فدات شه...تعجبتعجبنیشخند

تبسم شیرین عشق ، گوشه ای از نگاه

خداست تنها به نگاه او می سپارمت  دخترم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان آتین
12 شهریور 91 19:13
ای جونممممم جیگرشو برم من با این کارای بامزه اش
مامان پریسا
16 شهریور 91 22:08
عزیز دلم ماشالله چه دخمل نازی ممنون که تشریف اوردید با افتخار لینک شدید
مامان آرشیدا کوچولو
19 شهریور 91 13:54
خوشحالم که جزء دوستان ما شدید عزیزم با کمل میل لینکتون کردم خوشکل کوچولوتون رو جای من ببوس
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفسم ایلین می باشد