دایی عزیزم روحت شاد
سلام ایلینم...دوست نداشتم تو وبلاگت حرف از غم و مردن بزنم ولی مردن هم جزیی از زندگیه انسانهاست و دایی من که خیلی غمگینانه فوت کرد که دلم نیومد ننویسم ....
دو سال پیش داییم کلا ناپدید شد مادربزرگم تمام دنیا رو براش گشت هرجایی که امکان داشت رفت تا پیداش کنه
پیش هر فالگیری که میگفتن....پیدا نمیشد که نمیشد....در عرض این دو سال مادرم و خاله هام و مادربزرگم
نابود شدن از غصه...بچه اخر هم بود و حسابی عزیز کرده....و حسااااااااااااااااااااابی مهربون و دلرحم....تا عید
امسال یک ادمایی که خدا میخواست رسواشون کنه لباساشو اوردن گفتن تو زمین ما افتاده بود باز چند وقت
بعدش دیگه نتونستن این عذاب وجدان و تحمل کنن چند تا استخون ازش اوردن که اینا تو زمینمون افتاده بود
خلاصه از عید تا حالا این استخونارو فرستادن تهران بچه هاش رفتن ازمایش دادن 19 ام این ماه اعلام کردن که
استخونا مال دایی عزیزمه....خدا ازشون نگذره...داییم 3تا پسر داره...کی میخواد جواب این بچه هارو بده...فردا
میخوان استخوناشو تشییع جنازه کنن...چند روزه که خونه مادربزرگم میریم داغون شدن همه...چون خیلی غم
داره که ندونی برادرت یا بچت به چه صورت کشته شد چیکارش کردن دو سال روحش سرگردان بود...از بس امروز
گریه کردیم هممووووووووووووون صدای کسی درنمیومد ....چه دلی داره مادربزرگم چه صبری بهش خدا داد...خدا
برای هیچ کسی نیاره....دایی من حسابی خوشتیپ بود و جوون و قدبلند خیلییییییییییی سخته که 4تا
استخون از اون قد و هیکل مونده که بخوان دفنش کنن...خدا ازشوووووووووووون نگذره نامردا دایی عزیزم فقط 32 سالش بووووودددد....خیلی جووون بود
ز هجران تو پرپر می زند دل
ز دل تنگی به هر در می زند دل
چو بلبل در فراق رویت ای گل
به دیوار قفس سرمیزند دل
روحت شاد