مهر ماه و تولد مامان فتانه
سلاااااام به همگییی.......یک مدت ننوشتم و الان کلی مطلب دارم ...پس میریم سراغ این چند وقته
دخترم از وقتی رفته مهد خیلی چیز ها یاد گرفته خیلی تو رفتاراش تاثیر داشته...خیلی خانمتر از قبل شده و
هرچی من میگم میگه چشم مامان...دیگه وقت خوابیدن هم اذیت نمیکنه تو تخت خودش میخوابه و بدون اینکه من
پیشش دراز بکشم...
چندروز پیش از پله ها افتادیو خدارو شکر اتفاق جدی برات نیفتاد فقط دستت درد گرفته بود گریه میکردی
میگفتی پس خداجون چرا زودتر دستمو خوب نمیکنه ...شب با باند دستتو بستم تا بخوابی صبح که بیدارت کردم
بری مهد میگی من با این برم؟همه من و مسخره میکنن و باند و دراوردی
مدادرنگیتو به دوستت قرض دادی بهت پس نداد میگی انقدر بدم میاد همچین دوستایی دارم ...رنگ امیزیش
تموم شد بهم پس نداد
همش در حال اینی که ببینی قد کی بلندتره به همه میگی بیا قد بگیریم
برای هرچیزی میگی کاشکی منم اینجوری بودم کاشکی منم داشتم حتی من دارم میوه پوست میکنم میگی
کاشکی منم بزرگ بودم میتونستم پوست کنم
ایلین به روایت تصویر
روز اول مهر
از اونجایی که ایلین خانم ما خیلی موهای پرپشتی داره بردمش ارایشگاه کم پشتش کرد و جلوی موهاشو هم
کوتاه کرد
ایلین در شهر موشها...برای بار اول بود که سینما میرفتی کلی هیجان داشتی همش میپرسیدی سینما چیه
دوست داشتی فیلمشو ولی از اسمشو نبر خوشت نیومد ...میگفتی بالاخره پیشی مامانشو پیدا کرد
این ها هم عکس های تولدم 10 مهر 1393
راستیییییییییییییی یک خبر خوب.:بابایی ارشد تهران قبول شد..تاحالا مامان دانشجو داشتی الان بابا دانشجو
هم اضافه شد....البته یک سور اساسی از بابایی گرفتم و حسابی گذاشتمش تو خرج....مبارکه همسر
عزیزم.موفق باشی
خوووووووووووبببببببببببب بالاخره تموم شد...تا بعد