شگفتی های عسل من

سلام مامانی...ایلین خانمم دیگه قابل کنترل نیستی خودت از تخت میری بالا میای پایین

بالاترین نقطه مبل هم چیزی بزاریم میری بالا میگیری...

خونه هرکی میریم انگشتت و دراز میکنی که ایفونشونو شما با انگشتای نازت بزنی هر کی هم

از بیرون بیاد زنگ بزنه خانمیه من باید باز کنه اولش ایفونو میگیری میگی کیه  کیه بعد سریع

گوشیه ایفونو میندازی و با انگشتات انقده در بازکن و فشار میدی تا باز شه...

دیگه وسایل اشپزخونه هم از دستت در امان نیستن میری تو اشپز خونه تمام وسایل و میریزی به هم قدت هم بلند شده روی نوک پات وایمیسی و هرچی که روی میز باشه میگیریش البته که برات اسباب بازیه وسایل اشپزخونه رو خریدم تمام مدت سرگرمه اونا میشی و خاله ستاره نگاه میکنی ...

عجیب عاشق ترانه های خاله ستاره ای هر جا که باشی و در هر حالی تا میگیم خاله ستاره کو

میای دم تلویزیون میشینو مارو نگاه میکنی و دستاتو از هم باز میکنی میگی کو...من اخرش هم

متوجه نشدم که خانمی از کجا دیدی ما کدوم دکمه رو میزنیم چون وقتی میخوای خاله ستاره

بزاری میری دکمه اپن دستگاه رو فشار میدی سی دی میاد بیرون دوباره میزنی میفرستیش تو

که پخش کنه بعضی وقت ها هم خودت از توش درمیاری ...همین کارو خونه مامان جون هم انجام

میدی دقیقا میدونی کدوم دکمست.............

داستانی داریم با شما وقتی که کسی سر کامپیوتر نشسته باشه میای به پای ادم میچسبی

که بزاریمت بالا بشینی حالا که نشستی اگه ما در حال فیلم دیدن باشیم هی یه دکمه رو میزنی

جلو عقبش میکنی و بعدش صفحه رو نگاه میکنی ببینی چی شد انقدر این کارارو جالب انجام

میدی انگاری مهندس کامپیوتری دقیقا هم دکمه های اصلیشو میزنی...عجبا چه دوره و زمونه

ای شده