اولین مریضی آیلین و به امید خدا آخریش
مامانی سلام.چند روز پیش رفتیم خونه پدر جون و مادر جون دیدیم عمو احمدت برات
استخر بازی خریده و مصمم شدن که بزارنت تو آب حالا از من اصرار و از کل اون
خانواده انکار که نزارینش تو اب سرما می خوره ولی حریفشون نشدم و
گذاشتنت.ولی حسابی سرما خوردی و دو روز تمام بیحال بودی و تویی که همیشه
لب های خوشگلت خندون بود دیگه نمیخندیدی .خیلی گریه کردم مامانی چون اصلا
طاقتشو ندارم.سریع با مامان جون بردیمت دکتر و خدارو شکر زود خوب شدی
وگرنه.........
خلاصه کلی باهاشون دعوا کردم دیگه به هر قیمتی شده نمیزارم این کارو تکرار
کنن.چون جون من به خنده هات بستست.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی