اندراحوالات ایلین جونم بعد دوسالگیش
سلام گلم ...عشقم...عمرم و تماااااااااااام دلیل من برای زندگی...احساس میکنم از مرز 2سالگی که رد
شدی کلی خانم تر شدی و بیشتر حرف مامانی گوش میدی و انجام میدی
چندوقته که میخوام تو رو از عادت روی پا خوابوندن برت دارم البته فقط روی پای من میخوابی و اگه کسی
دیگه باشه پیشش دراز میکشی و میخوابی حالا من خواستم با منم اینطوری بشه واسه همین چند شب
پیش پیشت دراز کشیدم خودمو زدم به خواب که ببینم چیکار میکنی اول کلی برای خودت قصه خوندی
بلند شدی گوسفندتو گرفتی برااش قصه خوندی شنگول منگول خوندی بعدش گفتی ببعی شب بخیر
بخواب گذاشتیش سر جاش باز هم نتونستی بخوابی اومدی روی شکمم دراز کشیدی باز هم نخوابیدی
هی صدام کردی دیدی جواب نمیدم اومدی موهامو ناز میکردی و میگفتی لالا لالا مامانی لالا بخواب لالا
کلی ذوق کردم ولی باز چشمامو باز نکردم دیدی باز هم فایده نداره روتو اون سمت کردی و خوابیدی
کلی ذوق کردم که بالاخره موفق شدم که پیش منم اینطوری بخوابی
صبح که پامیشی میگی سلام صبح بتر(بخیر) حتی به اون عکس بزرگ تو حال هم میگی ایلین سلام صبح
بتر به صندلی هم میگی سلام صبح بتر
دیگه واقعا راحت شدم شب ها اصلا بیدار نمیشی ...خودت به راحتی غذا میخوری و به من کاری
نداری...صبحانه با نون هم میخوری قبلا اگه میخواستی پنیری چیزی بخوری بدون نون میخوردی ولی الان
میشینی من برات لقمه میگیرم همشو میخوری
شعر های اتل متل توتوله,قطار قطار راه برو,یک توپ دارم قلقلیه,الکم دولکم,عمو زنجیر باف,با خودت میگی
گنجشک پر کلاغ پر بعد میگی مامان پر بابا پر یک دفعه دست میزنی میگی بابا پر بابا پر یعنی میخوای
بگی بابا که پر نداره
تو خیابون که میریم دو میگیری میگی دودوچی چی
تا 5 فارسی بلدی و انگلیسی هم تا تری بلدی
یک بار بابایی صبح که پاشدی باهات نرمش کرد حالا صبحت خودت بیدار میشی همون ورزش هارو انجام میدی
همش تو خونه با خودت حرف میزنی و همه ی داستانا رو برای خودت تعریف میکنی من که مامانتم میدونم
کدوم داستانارو میگی
رفتیم عروسی دوستم کلی بهمون خوش گذشت دوستایی رو دیدم که چند سال بودم ندیده بودم واسه
همین خیلی خوشحال بودم برگشته بودم به اون دوران دبیرستان خیلی بهم خوش گذشت ...ولی شما
هم الحق که دختر خانمی بودی و فقط با مامانی تا داخل تالار باهام بودی دیگه من ندیدمت همش وسط
بودی و میرقصیدی همش هم ماشالله ماشالله مشغول خوردن بودی همه کپ کرده بودن که اصلا
شیطونی نمیکردی و لج نمیکردی منم خیلی ازت متشکر بودم که منو سر بلند کردی کلی بهت افتخار
کردم ...ولی اخرش که اومدیم خونه سرما خوردی اخه تنت کم لباس پوشیدم حالا که بهت شربت میدم
میری به بابایی میگی بابایی شربت خوردم خوب بشم..بعدش میگی اقا دکتر شربت بخور...یعنی دکتر
میگه شربت بخور خوب بشی...
امروز صبح پا شدی دیدی من خوابم رفتی کتاباتو گرفتی اومدی پیشم دراز کشیدی و کتاب خوندی
دیروز بابایی برات چند تا کتاب گرفت من که اومدم خونه گفتی مامانی بیا ببین کتاب جدید...حتما باید
پیشت مینشستم و بهم نشون میدادی
چند وقت پیش دوباره خودمو زدم به خواب که بخوابی دیدم هی نگام کردی دیدی خوابم تکونم میدی
میگی شیطون پاشو شیطون دیگه از خنده مرده بودم از لحن حرف زدنت دیدی دوباره بیدار نشدم گفتی
مامانی مامانی باز دیدی جواب نمیدم میگی فتانه پاشو فتانه...دیدی که بیدار نمیشم بلند شدی منو بغل
کردی کلی منو بوسیدی ختی گوشمم بوس میدادی و بعد گفتی مامانی خوابیده......عاشق فتانه
گفتناتم خیلی دوست دارم
که منو بابایی رو یه اسم صدا میکنی ولی پدر من دوست نداره میگه باید پدر و مادر مشخص باشن و از
این حرف ها که حتما مارو مامان و بابا صدا کنی ولی من کلی ذوق میکنم حالا نمیدونم درسته یه نه
همش ژست های مختلف میگیری میگی مامان دوربین عکس بگیر
عاشق جاروبرقیت شدی همش هم جارو میکشی
عاشقققققققققققققققققتتتتتتتتتتتتتممممممممممممم مامان
تموم زندگیه من بسته به این چشماته
وقتي گريبان عــــدم با دست خلقت مي دريد وقــــــتي ابد چــشـــم تو را پيش از ازل مي آفريد
وقتي زمين نـــاز تو را در آسمان ها مي كشيد وقتي عطش طعـم تــو را با اشك هايم مي چشيد
من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دليمن تو را از آنسوی آسمان ها صدا کرده ام ،از جایی بین
نیستی و هستی ، از آنسوی عدم،من ترا از بارگاه محبوب خلعتی گرفته ام و قافله سالار،بی شک
گرانبهاترین هدیه اش را سوغاتی ام کرده است. شاکرم تا به قیامت .
آمدم که بگویم هنوز همانم ... هنوز همانی .
آیلین من، گل همیشه بهارم : دلم در تو جا مانده است .......همین و بس !