بالاخره اومدم
سلام دختر گلم . بالاخره بعد از تاخیر چند هفته ای اومدم بنویسم برات.اول اینکه برای ۱۰ الی ۱۵ روز گردن درد شدید گرفته بودم تکون نمیتونستم بخورم بعدش هم که دوست بابا بهرام از شیراز با خوانوادش اومدن خونمون برای چند روز سرم شلوغ بود این شد که نشد خدمت برسم نانازم. مامان فدات بشه عزیزم الان چند مدته غذا خوردن و شروع کردی و با روروکت تمام اتاق و میگردی وای مامانی یه چیز دیگه دیروز بین گریه هات می گفتی ماما ماما کلی ذوق کردم خیلی لذت بخش بود.ولی بابا رو نمیتونی بگی میگی بوا کلی میخندیم.۲۷ام رفتی توی ۸ ماه ولی انقدر لحظات با وجود خانمی شیرینه که احساس میکنم زود گذشته. شیرازی...
نویسنده :
مامان فتانه
13:27