خرداد ماهی که گذشت ...
خرداد ماه امسال با امتحانای من و بابایی گذشت و بیشتر از همه برای دخترم سخت بود و اذیت شد...ولی بازهم نهایت سعیمو کردم که اذیت نشه ...
اول از همه تولد انیسا جون بود که حسابی بهمون خوش گذشت
یک روز هم با بابایی رفتیم شالی
که تو این صحنه دخترم سرش و صورتش خورد به میله ها و دندونش شکست...خیلی ناراحت شدم
با انیسا جون و خاله سارا رفتیم کباب خوری
یک روز هم با انیسا جون رفتیم پارک ملل
حیاط خونه خاله حدیث
حیاط خونه مادرجوون
ژستی که ایلین عاشقشه و هروقت میگیم ایلین ژست بگیر اینه
یک شب هم با خاله ها رفتیم شالی
ایلینم با دوستای کلاس زبانش در حال رنگ بازی و نوشتن اعداد
و جشن دندونی ترمه جوون و اش خوشمزش
تقریبا کار هرشب من و خاله ها هم پیاده روی در پارک ملل
این هم کاردستی که من و دخترم درست کردیم
ببخشید که دیر به دیر میام پست میزارم ولی به جاش کلی عکس میزارم